قطع وجدان

-اینجای وجدانم درد میکند آقای دکتر...سمت چپ این پایین!

-آها !شما سرطان دهانه ی وجدان دارید...

-یعنی چه؟

-عمل قطع وجدان میکنیم!

تـــــــــــــــــــــــــــــو

همه می میریم،

همه را دوست دارم،

امٌا...،

برای رسیدن به تو...،

اگر مرده ای را باید کشت،

خواهم کشت.

حسنی

توی ده شلمرود

 حسنی داف بازی میکرد

هم فسقلی

 هم قلقلی

 هم مرغ زرد کاکلی

 همه

 بهش

پا میدادن!

مرفهین بی درد

تو را دارم

مرا داری

مرفهین بی دردیم.

DOLE

اگر انسان های اولیه میمون تر از حالای ما بوده باشند

پس حوا هم به آدم جای سیب... یک موز DOLE داده است.

به آن خوبی

من به آن بدی ها که میگویند نیستم

البته تو هم به آن خوبی ها که میگویند و میشنویم

نیستی!

بیست سال

بیست سال زندگی کردی...

تا اینجاش که یه جور بود

چرا فکر میکنی باقیش یه جور دیگه است؟

مرغ

-یه مرغ دارم روزی ۶۳ تا تخم میزاره!

-اوه!کیونش پاره نمیشه؟

روزگار سیاه

قافیه كم آمد ...

شعرم سپید شد

تو را كم آوردم ...

روزگارم سیاه!

آدمی با تلاش آرامشی را بر هم می‌زند تا شاید به آرامش برسد...

یک تناقض عجیب...!

قهوه

مدتهاست که فنجان من قهوه‌ای ندارد...!

قیمت مصوب برای خشک شویی

 به نام حضرت آدم .....


برای استفاده از مترو برنامه بنویس ، برای خشک شوئی ها

قیمت مصوب تائین کن ، برای ساعت کار سینما ها قانون بگذار،

 اما برای دوستی این کار را نکن.

دوستی در شبی نا منتظر از راه خواهد رسید تا دیده ی حیرتت را

 بگشاید . آهسته یا تند می آید ، بی خبر یا آواز خوان می آید و در

لحظه ای محتوم که دو روح با هم هم نشین می شوند پس ؛ برای

استفاده از مترو برنامه بنویس ، برای خشک شوئی ها قیمت

مصوب تائین کن ، برای ساعت کار سینما ها قانون بگذار،

 اما برای دوستی این کار را نکن.

زمان بسیار لازم است تا شریک تجاریت را محک بزنی ، زمان

 بسیار لازم است تا به کارمندت اعتماد کنی اما دوستی ، بوسه ای

 بی محاباست از سر حادثه ای که تلخ خواهد شد یا شیرین کامیت

 را مقیاسی نخواهد بود. بنا بر این ؛ برای استفاده از مترو برنامه

 بنویس ، برای خشک شوئی ها قیمت مصوب تائین کن ، برای

 ساعت کار سینما ها قانون بگذار، اما برای دوستی این کار را نکن.

چرا که هر هم دلی تازه ، پیوند دو لبخند است با انحنای مخصوص

 به خود که شبیه هیچ لبخند دیگری نیست.

                                                               همین ........

طناب دار

از دالان انسانی رد می‌شوم و به طناب دار نزدیک می‌گردم...


انسانهای اطراف هلهله و فریاد می‌کنند...افسوس...


قافيه

قافیه كم آمد ...

شعرم سپید شد

تو را كم آوردم ...

روزگارم سیاه!

چشم تو

برای فراموش كردنت نقشه می كشم..

یك نقشه ی حساب شده و دقیق.

...

و چشمان ویرانگر تو همه چیز را خراب می كند..

که در نقشه من نمی گنجد.


این بن بستی كه راه برگشت ندارد.!

مردن

آنچه نگرانم کرده است...،

نا تمام مردن نیست...،

مردن اگر خوب انجام شود،

دیگران کار را تمام خواهند کرد.